عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



ممنون که جواب خوبیامو دادی!

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان  دل شکسته منو آدرسhttp://bahambash.loxblog.com/  لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 12
بازدید هفته : 69
بازدید ماه : 68
بازدید کل : 15009
تعداد مطالب : 53
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


آمار مطالب

:: کل مطالب : 53
:: کل نظرات : 3

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 17
:: باردید دیروز : 12
:: بازدید هفته : 69
:: بازدید ماه : 68
:: بازدید سال : 854
:: بازدید کلی : 15009

RSS

Powered By
loxblog.Com

کاش می شد زندگی را از سر نوشت زندگی راگونه ای دیگرنوشت

فقط بیا...بیا...
پنج شنبه 29 آبان 1393 ساعت 2:31 بعد از ظهر | بازدید : 126 | نوشته ‌شده به دست sahand | ( نظرات )

 http://ap5.persianfun.info/img/92/5/Namayeshe%20Ehsas%2015/10.jpg


امـشبـ هـیچـی نـمے خـوآهـم !


نـه آغـوشـتـ رآ

نـه نـوازش عـآشقـآنـه اتـ رآ

نـه بـوسـه هـآے شـیریـنتـ...

فقـطـ بـیـآ

مےخـوآهـم تـآ سحـر بـه چشـمـآن زیبــــایتـ خیـره بـمــآنـم

هـمیـن کـآفـی استـ

بـرآے آرامـش قلبـــ بــی قـرآرم

تـو فقـط بـیــآ . . .


 



:: برچسب‌ها: عشق , جنون , نفس , علاقه , عزیز , عکس عاشقانه , مطلب عاشقانه , جمله عاشقانه , بهترین جملات عاشقانه , مطالب بسیار زیبای عاشقانه همراه با عکس , بغل , اشتباه , شعر , خانه ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
بفهم...
پنج شنبه 29 آبان 1393 ساعت 2:30 بعد از ظهر | بازدید : 140 | نوشته ‌شده به دست sahand | ( نظرات )

 با توام بفهم

دلگرمی میخواهم


نه سرگرمی ...



:: برچسب‌ها: عشق , جنون , نفس , علاقه , عزیز , عکس عاشقانه , مطلب عاشقانه , جمله عاشقانه , بهترین جملات عاشقانه , مطالب بسیار زیبای عاشقانه همراه با عکس , بغل , اشتباه , شعر , خانه ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
زیبا..
پنج شنبه 29 آبان 1393 ساعت 2:10 بعد از ظهر | بازدید : 117 | نوشته ‌شده به دست sahand | ( نظرات )

                                                                                          ♥میگن عاشقا عشقشون رو زیبا میبینن


ایندفعه که دیدمت خیلی زیباتر شده بودی


نمیدونم تو هردفعه زیباتر میشی


یا من عاشقتر . . .♥

 



:: برچسب‌ها: عشق , جنون , نفس , علاقه , عزیز , عکس عاشقانه , مطلب عاشقانه , جمله عاشقانه , بهترین جملات عاشقانه , مطالب بسیار زیبای عاشقانه همراه با عکس ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
پنج شنبه 29 آبان 1393 ساعت 1:51 بعد از ظهر | بازدید : 111 | نوشته ‌شده به دست sahand | ( نظرات )

 

ترشحات خوبی هایت 
به سنگین ترین نقطه قلبم رسیده است
سبک تر شده ام حالا،مثل پروانه
استشهاد سلولهای بدنم گواهی میدهد
به بیکران شدن روحم در انزوای جسمت
من در ترانه های تو غرق شده ام
جنگ دست و پایم بی فایده است
وقتی روحم را از چنگم در اورده ای 
من با تو زنده ام یا مرده ؟



:: برچسب‌ها: عشق , جنون , نفس , علاقه , عزیز , عکس عاشقانه , مطلب عاشقانه , جمله عاشقانه , بهترین جملات عاشقانه , مطالب بسیار زیبای عاشقانه همراه با عکس ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
من از تمام آسمان یک باران را میخواهم…
پنج شنبه 29 آبان 1393 ساعت 1:50 بعد از ظهر | بازدید : 127 | نوشته ‌شده به دست sahand | ( نظرات )

 

از تمام زمین یک خیابان را…

 

و از تمام تو…

 

یک دست که قفل شود در دست من…



:: برچسب‌ها: عشق , جنون , نفس , علاقه , عزیز , عکس عاشقانه , مطلب عاشقانه , جمله عاشقانه , بهترین جملات عاشقانه , مطالب بسیار زیبای عاشقانه همراه با عکس ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
این دیوانگیست ..
پنج شنبه 29 آبان 1393 ساعت 1:21 قبل از ظهر | بازدید : 124 | نوشته ‌شده به دست sahand | ( نظرات )

 

 مراقب بعضی یک ها باشیم .... 
گاهی با یک قطره ، لیوانی لبریز می شود گاهی با یک کلام ، قلبی آسوده و آرام می گرددگاهی با یک کلمه ، یک انسان نابود می شودگاهی با یک بی مهری ، دلی می شکندمراقب بعضی یک ها باشیمدر حالی که ناچیزند ، همه چیزند

@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-

مراقب قلب ها باشیم وقتی تنهاییم، دنبال دوست می گردیم 
پیدایش که کردیم، دنبال عیب هایش می گردیم 

وقتی که از دست دادیمش، دنبال خاطراتش می گردیم 
  و همچنان تنها می مانیم هیچ چیز آسان تر از قلب نمی شکند 
:):):):):):):)


این دیوانگیست که از همه گلهای رُز تنها بخاطر اینکه
خار یکی از آنها در دستمان فرو رفته است متنفر باشیم


که همه رویاهای خود را تنها بخاطر اینکهیکی از آنها به حقیقت نپیوسته است رها کنیم


این دیوانگیست ...
که امید خود را به همه چیز از دست بدهیم بخاطر اینکه
در زندگی با شکست مواجه شده ایم


که از تلاش و کوشش دست بکشیم بخاطر اینکهیکی از کارهایمان بی نتیجه مانده است


این دیوانگیست ...
که همه دستهایی را که برای دوستی بسوی ما دراز می شوند بخاطر اینکه
یکی از دوستانمان رابطه مان را زیر پا گذاشته است رد کنیم


که هیچ عشقی را باور نکنیم بخاطر اینکه
در یکی از آنها به ما خیانت شده است


این دیوانگیست ...
که همه شانس ها را لگدمال کنیم بخاطر اینکه
در یکی از تلاشهایمان ناکام مانده ایم


به امید اینکه در مسیر خود هرگز دچار این دیوانگی ها نشویم
و به یاد داشته باشیم که همیشه


افق های بهتری هم هستند
 

تنها باید قوی و پُر استقامت باشیم

 



:: برچسب‌ها: عشق , جنون , نفس , علاقه , عزیز , عکس عاشقانه , مطلب عاشقانه , جمله عاشقانه , بهترین جملات عاشقانه , مطالب بسیار زیبای عاشقانه همراه با عکس ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
زن را باید بوسید . . .
پنج شنبه 29 آبان 1393 ساعت 1:16 قبل از ظهر | بازدید : 111 | نوشته ‌شده به دست sahand | ( نظرات )

  

زن رو باید بغل کرد و بی دلیل بوسیدحتی وقتی آرایش ندارهموهای دست و پاش یه کم در اومدهدو روز وقت نکرده ابروهاشو بردارهموهاشو برات براشینگ نکردهپیژامه ت رو پوشیده....و خودشو گوله کرده تو تختتو جای خالیِ تو که هنوز گرمای تنتو دارهکه سرشو فرو کرده تو بالشت

که بوی تنتو -نه ادکلنت- بوی تنتو با لذتبا هر نفسش بکشه توی ریه هاشزن رو باید بغل کرد و تو بغل نگه داشت
و با همه شلختگی ظاهریش عاشقونه بوسش کردتا احساس امنیت کنه که مردش همه جوره دوسش داره


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
....
پنج شنبه 29 آبان 1393 ساعت 1:14 قبل از ظهر | بازدید : 108 | نوشته ‌شده به دست sahand | ( نظرات )

 من نه عاشق هستم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من , من خودم هستم و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزد , من نه عاشق هستم نه دلداده به گیسوی بلند و نه آلوده به افکار پلید , من به دنبال نگاهی هستم که مرا از پس دیوانگیم می فهمد


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ینگونه نگاه کنید... . . .
پنج شنبه 29 آبان 1393 ساعت 1:10 قبل از ظهر | بازدید : 120 | نوشته ‌شده به دست sahand | ( نظرات )

 اینگونه نگاه کنید... . . . 

مرد را به عقلش نه به ثروتش . زن را به وفایش نه به جمالش . دوست را به محبتش نه به کلامش . عاشق را به صبرش نه به ادعایش . مال را به برکتش نه به مقدارش . خانه را به آرامشش نه به اندازه اش . اتومبیل را به کاراییش نه به مدلش . غذا را به کیفیتش نه به کمیتش . درس را به استادش نه به سختیش . دانشمند را به علمش نه به مدرکش . مدیر را به عمل کردش نه به جایگاهش . نویسنده را به باورهایش نه به تعداد کتابهایش . شخص را به انسانیتش نه به ظاهرش . دل را به پاکیش نه به صاحبش . جسم را به سلامتش نه به لاغریش . سخنان را به عمق معنایش نه به گوینده اش . . . 



:: برچسب‌ها: عشق , جنون , نفس , علاقه , عزیز , عکس عاشقانه , مطلب عاشقانه , جمله عاشقانه , بهترین جملات عاشقانه , مطالب بسیار زیبای عاشقانه همراه با عکس ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
روزگار باید بگذرد . . .
پنج شنبه 29 آبان 1393 ساعت 1:0 قبل از ظهر | بازدید : 168 | نوشته ‌شده به دست sahand | ( نظرات )

 

دغدغه ی من این است که !!!! این روزها در سرزمینی زندگی میکنم که در ان دختران هرزه شده اند !!!! و پسران هرزه پرست.. من امروز ایستاده ام !! و برای ایستادنم !! هزاران بار افتاده ام چه كسی میگوید كه گرانی اینجاست؟ دوره ارزانی است !!! شرافت ارزان !! تن عریان ارزان !! و دروغ از همه چیز ارزانتر تن مرد و ن
امرد‌ یکیست ، روزگار باید بگذرد , تا بدانیم (( مرد )) کیست.....



:: برچسب‌ها: عشق , جنون , نفس , علاقه , عزیز , عکس عاشقانه , مطلب عاشقانه , جمله عاشقانه , بهترین جملات عاشقانه , مطالب بسیار زیبای عاشقانه همراه با عکس , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تقدیم به کسی که بی نهایت دوستش دارم و خواهم داشت... تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می د
پنج شنبه 29 آبان 1393 ساعت 1:54 قبل از ظهر | بازدید : 88 | نوشته ‌شده به دست sahand | ( نظرات )



تو را به خاطر عطر نان گرمبرای برفی که آب می شود دوست دارمتو را برای دوست داشتن دوست می دارمتو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارمتو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارمبرای اشکی که خشک شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارمبرای پشت کردن به آرزوهای مهالبه خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارمتو را برای دوست داشتن دوست می دارمتو را به خاطر دود لاله های وحشیبه خاطر گونه ی زرین آفتاب گردانبرای بنفشیه بنفشه ها دوست می دارمتو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارمتو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارمتو برای لبخند تلخ لحظه هاپرواز شیرین خاطره ها دوست می دارمتو را به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید دوست می دارماندازه قطره باران ، اندازه ی ستاره های آسمان دوست می دارمتو را به اندازه خودت ، اندازه آن قلب پاکت دوست می دارمتو را برای دوست داشتن دوست می دارمتو را به جای همه ی کسانی که نمی شناسم ... دوست می دارمتو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام ... دوست دارمتو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم ... دوست می دارم .


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
برای تو.......
پنج شنبه 29 آبان 1393 ساعت 1:47 قبل از ظهر | بازدید : 135 | نوشته ‌شده به دست sahand | ( نظرات )

 

 اینجا در قلب من حد و مرزی

برای حضور تو نیست

به من نگو که چگونه بی تو

زیستن را تمرین کنم

مگر ماهی بیرون از آب

می تواند نفس بکشد؟؟؟

مگر می شود هوا را از

زندگیم برداری و من 

زنده بمانم؟؟؟

بگو معنی تمرین چیست؟؟؟

بریدن از چه چیز را تمرین کنم؟؟؟

بریدن از خودم را؟؟؟





:: برچسب‌ها: عشق , جنون , نفس , علاقه , عزیز , عکس عاشقانه , مطلب عاشقانه , جمله عاشقانه , بهترین جملات عاشقانه , مطالب بسیار زیبای عاشقانه همراه با عکس , بغل , اشتباه , شعر , خانه ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ازتومینویسم
پنج شنبه 29 آبان 1393 ساعت 1:40 قبل از ظهر | بازدید : 118 | نوشته ‌شده به دست sahand | ( نظرات )

 آغوشی باش و مرا به اندازه ی تمام اشتباهاتم بغل کن..

بدون آنکه حرفی میانمان رد و بدل شود،...

فقط نگاه باشد و سکوت... 

صدای نفست باشد و لبخند عاشقانه ات...

عشق من.. من محتاج چنین آرامشی ام
 



:: برچسب‌ها: عشق , جنون , نفس , علاقه , عزیز , عکس عاشقانه , مطلب عاشقانه , جمله عاشقانه , بهترین جملات عاشقانه , مطالب بسیار زیبای عاشقانه همراه با عکس , بغل , اشتباه , شعر , خانه ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
"من تمام توام، اگر بازبنگری....."
پنج شنبه 29 آبان 1393 ساعت 1:35 قبل از ظهر | بازدید : 123 | نوشته ‌شده به دست sahand | ( نظرات )

 
وقتی آن شب از سر کار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را آماده می‌کرد، دست او را گرفتم و گفتم، باید چیزی را به تو بگویم. او نشست و به آرامی مشغول غذا خوردن شد. غم و ناراحتی توی چشمانش را خوب می‌دیدم.

یکدفعه نفهمیدم چطور دهانم را باز کردم. اما باید به او می‌گفتم که در ذهنم چه می‌گذرد. من طلاق می‌خواستم. به آرامی موضوع را مطرح کردم. به نظر نمی‌رسید که از حرفهایم ناراحت شده باشد، فقط به نرمی پرسید، چرا؟ 
از جواب دادن به سوالش سر باز زدم. این باعث شد عصبانی شود. ظرف غذایش را به کناری پرت کرد و سرم داد کشید، تو مرد نیستی! آن شب، دیگر اصلاً با هم حرف نزدیم. او گریه می‌کرد. می‌دانم دوست داشت بداند که چه بر سر زندگی‌اش آمده است. اما واقعاً نمی‌توانستم جواب قانع‌کننده‌ای به او بدهم. من دیگر دوستش نداشتم، فقط دلم برایش می‌سوخت.

با یک احساس گناه و عذاب وجدان عمیق، برگه طلاق را آماده کردم که در آن قید شده بود می‌تواند خانه، ماشین، و ۳۰% از سهم کارخانه‌ام را بردارد. نگاهی به برگه‌ها انداخت و آن را ریز ریز پاره کرد. زنی که ۱۰ سال زندگیش را با من گذرانده بود برایم به غریبه‌ای تبدیل شده بود. از اینکه وقت و انرژیش را برای من به هدر داده بود متاسف بودم اما واقعاً نمی‌توانستم به آن زندگی برگردم چون عاشق یک نفر دیگر شده بودم. آخر بلند بلند جلوی من گریه سر داد و این دقیقاً همان چیزی بود که انتظار داشتم ببینم. برای من گریه او نوعی رهایی بود. فکر طلاق که هفته‌ها بود ذهن من را به خود مشغول کرده بود، الان محکم‌تر و واضح‌تر شده بود.

روز بعد خیلی دیر به خانه برگشتم و دیدم که پشت میز نشسته و چیزی می‌نویسد. شام نخورده بودم اما مستقیم رفتم بخوابم و خیلی زود خوابم برد چون واقعاً بعد از گذراندن یک روز لذت بخش با معشوقه جدیدم خسته بودم. وقتی بیدار شدم، هنوز پشت میز مشغول نوشتن بود. توجهی نکردم و دوباره به خواب رفتم.
صبح روز بعد او شرایط طلاق خود را نوشته بود: هیچ چیزی از من نمی‌خواست و فقط یک ماه فرصت قبل از طلاق خواسته بود. او درخواست کرده بود که در آن یک ماه هر دوی ما تلاش کنیم یک زندگی نرمال داشته باشیم. دلایل او ساده بود: وقت امتحانات پسرمان بود و او نمی‌خواست که فکر او بخاطر مشکلات ما مغشوش شود.

برای من قابل قبول بود. اما یک چیز دیگر هم خواسته بود. او از من خواسته بود زمانی که او را در روز عروسی وارد اتاقمان کردم به یاد آورم. از من خواسته بود که در آن یک ماه هر روز او را بغل کرده و از اتاقمان به سمت در ورودی ببرم. فکر می‌کردم که دیوانه شده است. اما برای اینکه روزهای آخر با هم بودنمان قابل‌تحمل‌تر باشد، درخواست عجیبش را قبول کردم.

درمورد شرایط طلاق همسرم با معشوقه‌ام حرف زدم. بلند بلند خندید و گفت که خیلی عجیب است. و بعد با خنده و استهزا گفت که هر حقه‌ای هم که سوار کند باید بالاخره این طلاق را بپذیرد.

از زمانیکه طلاق را به طور علنی عنوان کرده بودم من و همسرم هیچ تماس جسمی با هم نداشتیم. وقتی روز اول او را بغل کردم تا از اتاق بیرون بیاورم هر دوی ما احساس خامی و تازه‌کاری داشتیم. پسرم به پشتم زد و گفت اوه بابا رو ببین مامان رو بغل کرده. اول او را از اتاق به نشیمن آورده و بعد از آنجا به سمت در ورودی بردم. حدود ۱۰ متر او را در آغوشم داشتم. کمی ناراحت بودم. او را بیرون در خانه گذاشتم و او رفت که منتظر اتوبوس شود که به سر کار برود. من هم به تنهایی سوار ماشین شده و به سمت شرکت حرکت کردم.

در روز دوم هر دوی ما برخورد راحت‌تری داشتیم. به سینه من تکیه داد. می‌توانستم بوی عطری که به پیراهنش زده بود را حس کنم. فهمیدم که خیلی وقت است خوب به همسرم نگاه نکرده‌ام. فهمیدم که دیگر مثل قبل جوان نیست. چروک‌های ریزی روی صورتش افتاده بود و موهایش کمی سفید شده بود. یک دقیقه با خودم فکر کردم که من برای این زن چه کار کرده‌ام.

در روز چهارم وقتی او را بغل کرده و بلند کردم، احساس کردم حس صمیمیت بینمان برگشته است. این آن زنی بود که ۱۰ سال زندگی خود را صرف من کرده بود. در روز پنجم و ششم فهمیدم که حس صمیمیت بینمان در حال رشد است. چیزی از این موضوع به معشوقه‌ام نگفتم. هر چه روزها جلوتر می‌رفتند، بغل کردن او برایم راحت‌تر می‌شد. این تمرین روزانه قوی‌ترم کرده بود!

یک روز داشت انتخاب می‌کرد چه لباسی تن کند. چند پیراهن را امتحان کرد اما لباس مناسبی پیدا نکرد. آه کشید و گفت که همه لباس‌هایم گشاد شده‌اند. یکدفعه فهمیدم که چقدر لاغر شده است، به همین خاطر بود که می‌توانستم اینقدر راحت‌تر بلندش کنم.

یکدفعه ضربه به من وارد شد. بخاطر همه این درد و غصه‌هاست که اینطور شده است. ناخودآگاه به سمتش رفته و سرش را لمس کردم.

همان لحظه پسرم وارد اتاق شد و گفت که بابا وقتش است که مامان را بغل کنی و بیرون بیاوری. برای او دیدن اینکه پدرش مادرش را بغل کرده و بیرون ببرد بخش مهمی از زندگیش شده بود. همسرم به پسرمان اشاره کرد که نزدیکتر شود و او را محکم در آغوش گرفت. صورتم را برگرداندم تا نگاه نکنم چون می‌ترسیدم در این لحظه آخر نظرم را تغییر دهم. بعد او را در آغوش گرفته و بلند کردم و از اتاق خواب بیرون آورده و به سمت در بردم. دستانش را خیلی طبیعی و نرم دور گردنم انداخته بود. من هم او را محکم در آغوش داشتم. درست مثل روز عروسیمان.

اما وزن سبک‌تر او باعث ناراحتیم شد. در روز آخر، وقتی او را در آغوشم گرفتم به سختی می‌توانستم یک قدم بردارم. پسرم به مدرسه رفته بود. محکم بغلش کردن و گفتم، واقعاً نفهمیده بودم که زندگیمان صمیمیت کم دارد. سریع سوار ماشین شدم و به سمت شرکت حرکت کردم. وقتی رسیدم حتی در ماشین را هم قفل نکردم. می‌ترسیدم هر تاخیری نظرم را تغییر دهد. از پله‌ها بالا رفتم. معشوقه‌ام که منشی‌ام هم بود در را به رویم باز کرد و به او گفتم که متاسفم، دیگر نمی‌خواهم طلاق بگیرم.

او نگاهی به من انداخت، تعجب کرده بود، دستش را روی پیشانی‌ام گذاشت و گفت تب داری؟ دستش را از روی صورتم کشیدم. گفتم متاسفم. من نمی‌خواهم طلاق بگیرم. زندگی زناشویی من احتمالاً به این دلیل خسته‌کننده شده بود که من و زنم به جزئیات زندگیمان توجهی نداشتیم نه به این دلیل که من دیگر دوستش نداشتم. حالا می‌فهمم دیگر باید تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند هر روی او را در آغوش گرفته و از اتاق خوابمان بیرون بیاورم. معشوقه‌ام احساس می‌کرد که تازه از خواب بیدار شده است. یک سیلی محکم به گوشم زد و بعد در را کوبید و زیر گریه زد. از پله‌ها پایین رفتم و سوار ماشین شدم. سر راه جلوی یک مغازه گل‌فروشی ایستادم و یک سبد گل برای همسرم سفارش دادم. فروشنده پرسید که دوست دارم روی کارت چه بنویسم. لبخند زدم و نوشتم، تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند هر روز صبح بغلت می‌کنم و از اتاق بیروم می‌آورمت.

شب که به خانه رسیدم، با گلها دست‌هایم و لبخندی روی لبهایم پله‌ها را تند تند بالا رفتم و وقتی به خانه رسیدم دیدم همسرم روی تخت افتاده و مرده است! او ماه‌ها بود که با سرطان می‌جنگید و من اینقدر مشغول معشوقه‌ام بودم که این را نفهمیده بودم. او می‌دانست که خیلی زود خواهد مرد و می‌خواست من را از واکنش‌های منفی پسرمان بخاطر طلاق حفظ کند. حالا حداقل در نظر پسرمان من شوهری مهربان بودم.

جزئیات ریز زندگی مهمترین چیزها در روابط ما هستند. خانه، ماشین، دارایی‌ها و سرمایه مهم نیست. اینها فقط محیطی برای خوشبختی فراهم می‌آورد اما خودشان خوشبختی نمی‌آورند.

سعی کنید دوست همسرتان باشید و هر کاری از دستتان برمی‌آید برای تقویت صمیمیت بین خود انجام دهید.



:: برچسب‌ها: زندگی , علاقه , مرگ , عشق , همراه , یار , عاشقانه , همسر , سرطان , دوست , منشی , اداره , پول , خوشبتی , ماشین ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
خراب همینم که میبینمت همین حس که دلشورتو میزنم
پنج شنبه 29 آبان 1393 ساعت 1:19 قبل از ظهر | بازدید : 1351 | نوشته ‌شده به دست sahand | ( نظرات )

 

 

خراب همینم که میبینمت همین حس که دلشورتو میزنم

نمیخوام که تو عاشق من بشی خراب همین عاشقت بودنم

کسی که تمام جهانش تویی همین با تو بودن چه خوبه براش

همین که یه جایی نفس میکشه که عطر تو پیچیده توی هواش

خراب همینم که میبینمت برام دیدن تو عبادت شده

تو از بس که پیش نگاه منی پرستیدنت عین عادت شده

تو انقدر خوبی که حس میکنم هوای تو تو هر نفس با منه

که راحتترین کار دنیا همین توی هر نفس عاشقت بودنه

تو انقدر خوبی که دیوونتم که از عشق تو از جنون رد شدم

من انقدر هم بدنبودم یه روز تو خوبی که انقدر من بد شدم...



:: برچسب‌ها: عشق , جنون , نفس , علاقه , عزیز , عکس عاشقانه , مطلب عاشقانه , جمله عاشقانه , بهترین جملات عاشقانه , مطالب بسیار زیبای عاشقانه همراه با عکس ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
پنج شنبه 29 آبان 1393 ساعت 1:16 قبل از ظهر | بازدید : 104 | نوشته ‌شده به دست sahand | ( نظرات )

 

ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﯼ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺯﻥ ﯾﺎ ﺩﺧــﺘﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ
ﺷﺪﯼ ﺑﻪ ﺭﺧﺘﺨﻮﺍﺏ ﺑﺮﻭﯼ ✔...
✔ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﯼ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ " ﺩﻭﺳﺘﺖ" ﺷﺪ " ﺩﻭﺳﺖ
ﺩﺧﺘﺮﺕ" ﻧﯿﺴﺖ ✔...
✔ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻮﺍﺏ "ﺳﻼﻡ " ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﯾﮏ
" ﻋﻠﯿﮏ " ﻣﺤﺘﺮﻣﺎﻧﻪ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯽ ﻧﻪ ﯾﮏ ﻣﮑﺎﻥ ﺧﺎﻟﯽ ✔...
✔ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎﯾﺪ " ﻣﺮﺩ " ﺑﺎﺷﯽ ﻧﻪ
" ﻧﺮ ✔..."
✔ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﯼ ﺯﻥ "ﺗﮑﯿﻪ ﮔﺎﻩ " ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ✔...
✔ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﯼ ﺩﺧﺘﺮ " ﺗﻮﺟﻪ" ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ✔...
✔ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﯼ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ "ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ" ﻋﺸﻘﺖ ﺭﺍ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻨﯽ ﻧﻪ
"ﭼﻨﺪ ﺩﺧﺘﺮ ✔..."
✔ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﯼ ﺯﻥ " ﺣﺴﺎﺱ" ﺍﺳﺖ؛ﻣﯿﺸﮑﻨﺪ ✔...
✔ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﯼ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ✔...
✔ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯽ ﺭﻭﯼ ﻫﻤﺮﺍﻫﯽ ﻭ ﻫﻤﺪﻟﯽ ﯾﮏ ""ﺟﻨﺲ
ﻣﺨــــــﺎﻟﻔﺖ "" ﺣﺴﺎﺏ ﮐﻨﯽ ... ✔



:: برچسب‌ها: عشق , احساس , علاقه , عزیز , من , تو , ما , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
بگــذار بـگـــویـــم ؛
دو شنبه 26 آبان 1393 ساعت 10:14 بعد از ظهر | بازدید : 137 | نوشته ‌شده به دست sahand | ( نظرات )

 بگــذار بـگـــویـــم ؛


 

نـــاب تــریـن جــای ِ

 

دنـــیـا ،آغـــوش ِ تـــوسـت !

 

جـــایـی مــــیـان ِ دو بـازویت ..

 

روی ِ قـفـسه ی سیـنـه ات ..

 

ممـــاس بـــا قلـــبـت


 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
من...!!
دو شنبه 26 آبان 1393 ساعت 1:31 قبل از ظهر | بازدید : 142 | نوشته ‌شده به دست sahand | ( نظرات )

 

مرا که مشناسی؟ خودمم

کسی شییه             .هیچکس!

کمی که لابه لای نوشته هایم بگردی پیدایم میکنی 

مهربان.صبور.کمی هم بهانه گیر!!

اگر نوشته هایم را بیابی .منم همان حوالی ام. 

همون حوالی!!


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
یادت باشه عزیزم،دوست دارم همیشه
دو شنبه 14 آبان 1393 ساعت 1:24 قبل از ظهر | بازدید : 231 | نوشته ‌شده به دست sahand | ( نظرات )

 


تو گفتی با نور عشق،زندگی زیبا میشه

یادت باشه دلم رو به دست تو سپردم

این عشق اسمونی رو هرگز ازیاد نبردم

یادت باشه که عشقم ازروی بچه گی نیست

دوست دارم می دونی ازروی سادگیم نیست

یادت باشه که گاهی فکر شقایق باشی

برای من که عاشقم یه یار عاشق باشی

یادت باشه همیشه کنار من بمونی

کنار تو خوشبختم دلم می خواد بدونی

یادت باشه که می خوام برای تو بمونم

تا همیشه تا ابد ازتو بگم وازتوبخونم

یادت باشه که باتوهمیشه صادقم من

اگه برات می میرم بدون که عاشقم من

یادت باشه دلم رو هرگز به بازی نگیری

دست منو که عاشقم به گرمی عشق بگیری

یادت نره که گفتم دوست دارم عزیزم

بهار عاشقیمونو به زیر پات می ریزم

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دلم لحظه ای را می خواهد !
دو شنبه 22 آبان 1393 ساعت 1:19 قبل از ظهر | بازدید : 172 | نوشته ‌شده به دست sahand | ( نظرات )

 

که تـــــــــــو باشی...

همین کنار نزدیک به من

درست روبروی چشم هاتم

همنفس نفسهایم

خیره شوم به لبهایت

دست بکشم به تک تک اعضای صورتت

بعد چشمهایم را بیندم و...

" ببوسمت "

ان لحظه دنیای من تمام میشود.

" به خدا که واقعاً تمام می شود "


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0